سفارش تبلیغ
صبا ویژن
[ و فرمود : ] کسى که ارج خود نشناخت جان خود را باخت . [نهج البلاغه]   بازدید امروز: 0  بازدید دیروز: 10   کل بازدیدها: 6023
 
اسپانتا مانیا ( دیوانگی ام مقدس به عشق توست . . . .
 
و بعد از رفتنت
نویسنده: مانیانا(یکشنبه 85/9/5 ساعت 1:43 عصر)

و بعد از رفتنت :

شبی از پشت یک تنهایی نمناک و بارانی ، تو را با لهجه گلهای نیلوفر صدا کردم ؛

تمام شب برای با طراوت ماندن باغ قشنگ آرزوهایت دعا کردم .

پس از یک جستجوی نقره ای در کوچه های آبی احساس

تو را از بین گلهایی که در تنهایی ام روئید ، با حسرت جدا کردم .

و تو در پاسخ آبی ترین موج تمنّای دلم گفتی :

دلم حیران و سرگردان چشمانی است رؤیایی

و من تنها برای دیدن زیبایی آن چشم

تو را در دشتی از تنهایی و حسرت رها کردم .

همین بود آخرین حرفت و من بعد از عبور تلخ و غمگینت

حریم چشم هایم را به روی اشکی از جنس غروب ساکت و نارنجی خوررشید وا کردم .

نمی دامن چرا ؟ شاید خطا کردم .

و تو بی آنکه فکر غربت چشمان من باشی

نمی دانم کجا ؟

تا کی ؟

برای چه ؟

ولی رفتی و بعد از رفتنت باران چه معصومانه می بارید

و بعد از رفتنت یک قلب دریایی ترک برداشت

و بعد از رفتنت رسم نوازش در غمی خاکستری گم شد

و گنجشکی که هر روز از کنار پنجره با مهربانی دانه برمی داشت

تمام بالهایش غرق در اندوه غربت شد

و بعد از رفتن تو آسمان چشمهایم خیس باران بود

و بعد از رفتن تو انگار کسی حس کرد تمام هستی ام از دست خواهد رفت

کسی حس کرد من بی تو هزاران بار در هر لحظه خواهم مرد

و بعد از رفتنت ! من در اوج پاییزی ترین ویرانی یک دل

میان غصه ای از جنس بغض کوچک یک ابر

نمی دانم چرا ؟

شاید به رسم عادت پروانگی مان باز برای تو دعا کردم

و بعد از رفتنت . . .

دریا چه بغضی کرد

کسی فهمید تو نام مرا از یاد خواهی برد

و من با آنکه می دانم تو هرگز یاد من را با عبور خود نخواهی برد

هنوز آشفته چشمان زیبای توأم . . . . برگرد !



نظرات دیگران ( )


لیست کل یادداشت های این وبلاگ
وجودی از بهشت
[عناوین آرشیوشده]

|  RSS  |
| خانه |
| شناسنامه |
| پست الکترونیک |
| مدیریت وبلاگ من |

|| مطالب بایگانی شده ||
پاییز 1385

|| اشتراک در خبرنامه ||
  || درباره من ||
اسپانتا مانیا ( دیوانگی ام مقدس به عشق توست . . . .
مانیانا

|| لوگوی وبلاگ من ||
اسپانتا مانیا ( دیوانگی ام مقدس به عشق توست . . . .

|| اوقات شرعی ||